نوای تنهایی Melody singleness

**** FORBIDDEN LOVE ****

نوای تنهایی Melody singleness

**** FORBIDDEN LOVE ****

از چه بنویسم؟؟

از چه بنویسم؟؟
از آسمانی که همیشه در حال عبور است؟
یا از دلی که سوتو کور است؟
از زمین بنویسم یا از زمان یا از یک نگاه مهربان؟
از خاطراتی که با تو در باران خیس شد؟
یا از غزلهایی که هیچ وقت سروده نشد؟
از چه بنویسم ؟؟
از نامه هایی که هیچوقت بسویت نفرستادم ؟
یا از ترانه هایی که هرگز برایت نخواندم؟
از چتری که هرگز زیر آن نایستادیم؟
یا از بدرودی که هرگز بر زبان نیاوردیم؟
من عاشق بیابانی هستم که هرگز قسمت نشد با هم در آن قدم بزنیم…
من دل بسته درختی هستم که فرصت نشد اسممان را رویش حک کنیم…..
من منتظر پنجرهایی هستم که عطر تو را دوباره به من نشان دهد….

دکتر علی شریعتی...

زندگی خوردن و خوابیدن نیست

 

 

انتظار و هوس و دیدن و نادیدن نیست

 

زندگی چون گل سرخی است

 

 

پر از خار و پر از برگ و پر از عطر لطیف

 

 

یادمان باشد اگر گل چیدیم

عطر و برگ وگل و خارهمه همسایه دیوار به دیوار همند....

تـاوان با تو بـودن...

  • گـوش کن لعنـتی .........!
    اینی که من می کـشم .... درد بـی تو بودن نیـست ....
    تـاوان با تو بـودنه .......!

اعتماد...

همیشه افرادی هستند که تو را می آزارند،
 با این حال همواره به دیگران اعتماد کن و فقط مواظب باش،
به کسی که تو را آزرده،
                              دوباره اعتماد نکنی.

آرامش...

آرامش یعنی:
همیشه توی دلت مطمئن باشی که در دل کسی هستی
که دوستش داری !!!

دلم گرفته …

دلم گرفته …………

آری دلم گرفته٬ از این روزگاران بی فروغ ! از این تکرارهای ناپایان !

دلم گرفته از این همه کینه …. این همه دروغ !

از این مردمان نا مهربان و بی وفا دلم گرفته …….

دلم برای کوچه پس کوچه های مهربانی ها تنگ است !

دلم تنگ است برای کودکی ام که پاورچین پاورچین روی سنگفرش های زندگی بی دغدغه قدم می زدم !

دلم برای دلتنگی های شیرین و انتظارهای کشنده تنگ است…!

نمی دانم کدامین نامهربان ٬ خواب را از دیدگانم دزدید که

اینگونه در حسرت و دلتنگ خواب شیرینم سرگردانم ؟!

دلم گرفته ! دلم تنگ است ! روزگار چشمانم طوفانی است و در انتظار باران های سیل آساست…..

آره !

این روزا دلم بدجوری گرفته … چشمام منتظر یک بهونه است

که هی بخواد بباره …

دلـم مـیـخـواد...

دلم می خواد بیام تو بغلت،
سرم و بزارم رو شونت و های های گریه کنم،
جیغ بزنم،
با مشت بکوبم تو سینه ات،
بهت بگم چرا این روزا اینجوریه؟!
... بهت بگم چقدر نا امیدم،
چقدر می ترسم،
چقدر نگرانم،
چقدر شک دارم!
بگم که دیگه نمی تونم اعتماد کنم،
نه به خودت و نه به بنده هات!
بگم که دیگه وقتی بهت می گم خدایا مواظبم باش،
خدایا سپردم به خودت،
خدایا خودت هر چی خوبه پیش بیار آروم نمی شم،
اعتماد نمی کنم،
زانوهام ضعف می کنه،
حس می کنم نیستی،
نمی بینی،
نمی شنوی!
می خوام ازت بپرسم پس قانون کارمات چی شد؟!
چرا هیچ کاری نمی کنی؟!
چرا هیچ کاری نمی کنی؟!
می خوام سِفت بغلم کنی،
با حوصله دلداریم بدی و یه سری دلیل قانع کننده برام بیاری،
بهم بگی همه چی درست میشه،
توضیح بدی واسه دونه دونه ی اتّفاقایی که افتاد،
بعد من قانع بشم،
اشکامو پاک کنم،
بگم خُب باشه!!!
میشه؟!

سهراب سپهری ...

گوش کن ، جاده صدا می زند از دور قدمهای تو را

چشم تو زینت تاریکی نیست

پلکها را بتکان ، کفش به پا کن و بیا

و بیا تا جایی ، که پر ماه به انگشت تو هشدار دهد

و زمان روی کلوخی بنشیند با تو

و مزامیر شب ،

اندام تورا ،

مثل یک قطعه آواز به خود جذب کنند. 

از چه می ترسی؟

از چه می ترسی؟
         چرا می‌ترسی که بگویی که دوستم داری؟
                 بگو و از هیچ چیز نترس ...
                           فردا میتوانی انکار کنی ....!!
                                     تو که خوب بلدی ....!

افسوس

 من برای سالهای بعد می نویسم...

سالها بعد که چشمان تو عاشق می شوند

افسوس که قصه مادر بزرگ درست بود

همیشه یکی بود یکی نبود

.

.

.

یکی بود یکی نبود

اون که بود تو بودی اون که تو قلب تو نبود من بودم...

یکی داشت یکی نداشت

اون که داشت تو بودی اون که هیچ کسی رو نداشت من بودم..

قبل از تو می میرم...

                    

بهت نمی گم دوسِت دارم،ولی قسم می خورم که دوسِت دارم

بهت نمی گم هرچی که می خوای بهت می دم،چون همه چیزم تویی

 نمی خوام خوابتو ببینم، چون توخوش ترازخوابی

اگه یه روزچشمات پرِاشک شد ودنبال یه شونه گشتی که گریه کنی،

صِدام کن بهت قول نمی دم که ساکتت کنم ،اما منم پا به پات گریه می کنم

اگر دنبال مجسمه سکوت می گشتی صِدام کن، قول می دم سکوت کنم

 اگه دنبال خرابه می گشتی تا نفرتتو توش خالی کنی ، صِدام کن چون قلبم تنهاست

 اگه یه روزخواستی بری قول نمیدم جلوتو بگیرم اما همیشه به پات میمونم که برگردی

اگه یه روز خواستی بمیری قول نمی دم جلوتو بگیرم اما اینو بدون "من قبل از تو میمیرم"

خودم را...

 

خودم را

با تو طناب پیچ می کنم,
و دهانم را
با داغیه لبهایت می بندم
...
عاشقانه ترین گروگان گیری تاریخ را
به نام ما ثبت خواهند کرد...!!!


[تصویر: 5466144615_872aa074b7_z_large.jpg?1312090012]

دوست داشتم!!!

من خنده هایت را دوست داشتم !!
گریه در کنارت را دوست داشتم !!
هنوزم عطر نگاه کودکانه ات یادم است!!
دوستش دارم چون این حس را دوست دارم !!
عاشق شدن حتی برا بار هزارم هم دوست داشتم
بچه بازی هایت را دوس داشتم !!
داد زدن هایت را دوست داشتم !!
سر از این عشق بر نمیدارم زیرا دوستش دارم
این حس را دوس دارم
این غرور بعد از رفتنت را دوست دارم
طلب نگاهت را دوس دارم
حالم را نپرس چون دوستش ندارم
فقط این را بدان کاش باز هم برای جبران فرصتی باشد !
من لج بازی هایت را دوست داشتم
حال نبودن را نمیدانم دوست داشته باشم یا نه
حال نمیدانم جواب این همه دوست داشتن ها چگونه بدهم

صندوقچه......

صندوقچه خاک خورده زندگیم را گشودم

تا مفهوم عشق و زندگی کردن را دریابم
امید داشتم نوری بتابد و من آن عشق را ببینم
آیا عشق زندگی ام هنوز در آن صندوقچه کوچک من بود ؟
امید داشتم هنوز باشد


اما وقتی ان را گشودم چیزی از عشق در آن پیدا نکردم
یک مشت خاطره بود
یک مشت دفتر خاطرات
یک مشت خاک...!
و آن چیزی که از من مانده بود
حسرت بود


آن حسرت تمام وجودم را فرا گرفت
به طوری که حتی حس میکردم مرا در قفس گذاشته اند
و از این خاک و از این زندگی دور می کنند... !
آیا چنین بود ... ؟ ... !
دفتر خاطرات را ورق زدم به امید پیدا کردن عشق
اما چیزی در آن ندیدم جز نوشته هایی بر روی کاغذ
انگاربه من لبخند میزند و به من می گفتند : ما را بخوان
آنها نمی دانستند من فرصت اندکی دارم و وقت خواندن ندارم
باز شروع به گشتن کردم
شاید چیزی بیابم ورقها را زیر رو کردم چیزی نبود
هیچ نشانی از عشق ندیدم
ولی در ته صندوقچه یک گل سرخ بود
آن گل سرخ خشکیده نشده بود

                
و بوی معطر گل سرخ همه جا را پر کرد
و آن نشانی از عشق بود که به دنبالش فرسنگها راه رفتم
تا آن را بیابم و زندگی خاک خورده ام را با عشق بسازم
بی انکه بدانم عشق در درونم است نه جای دیگر
و من چشم انتظار ، در حسرت یک نگاه تو
به انتظارت نشسته ام ...

آخرین تماشا...

آخرین تماشایت را پلک نخواهم زد،

مبادا تصویرت در چشمانم

       آواره گردد. 

سهراب سپهری...

آنگاه که غرور کسی را له می کنی، آنگاه که کاخ آرزوهای کسی

را ویران می کنی، آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی،

آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ، آنگاه که حتی گوشت را می

بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی، آنگاه که خدا را می

بینی و بنده خدا را نادیده می گیری ، می خواهم بدانم، دستانت

رابسوی کدام آسمان دراز می کنی تابرای خوشبختی خودت دعا کنی؟

((سهراب سپهری))

آدمک...

آدمک آخر دنیاست بخند
آدمک مرگ همین جاست بخند
دست خطی که ترا عاشق کرد
شوخی کاغذی ماست بخند
آدمک خر نشوی گریه کنی
...کل دنیا سراب است بخند
آن خدایی که بزرگش خواندی
به خدا مثل تو تنهاست بخند

دل به دل...

مگه نمی گن دل به دل راه داره ........ ??

پس چرا من الان دلتنگتم و تو .......??

حلقه...

خبری ازت نبود و خیلی بی تاب تو بودم
اومدم سراغت اما پر گریه شد وجودم

خیلی دلتنگ تو بودم گل مهربون و نازم
نمیدونم چرا اینجام یا اصلا چم شده بازم

اون همه قول و قرارو اومدم یادت بیارم
اما انگار دیگه راهی واسه برگشتن ندارم

اینجا گل بارونه امشب چقد این فضا غربیه
چرا من هیچی نمیگم چرا میخندم عجیبه

آخه مجبورم بخندم کسی اشکامو نبینه
حالا کو تا باورم شه سرنوشت من همینه

به نظر میاد که امشب از قلم افتاده باشم
آرزوم بود که من امشب پیش تو وایساده باشم

چه لباسای قشنگی بهت میاد چقد عزیزم
تو میخندی و من از دور دارم اشکامو میریزم

خوش سلیقه ام که بودی اره بهتر از من اونه
سر تره ازم میدونم اون که میخواستی همونه

تاره فهمیدم حسودم دست تو تو دست اونه
ای خدا انگاری اونم نقطه ضعفمو میدونه

حالا تو دست تو حلقست دست اون حلقه تو دستات
یا من اشتباه میبینم یا دروغ بود همه حرفات

بله رو بگو گل من تو ازم خیری ندیدی
ارزوم بود که ببینم تو تو رختای سفیدی

حالا هر دو حلقه داریم تو تو دستت من تو چشمام
تو زدی من اما موندم زیر قولت روی حرفام

برو خوشبخت عزیزم تو ازم خیری ندیدی
ارزوم بود که ببینم تو تو رختای سفیدی

بله رو بگو گل من بگو و شرشو بکن
منو زندگی بی تو باورم نمیشه اصلا

داره سردم میشه کم کم خیسه از اشکام لباسم
همه گریه ها مو کردم اشکی یم نمونده واسم

میزنم بیرون از اینجا بله رو میگی نباشم
میرون اون بیرون یه گوشه دست به دامن خدا شم

بله رو گفتی تموم شد دیگه این اخر کاره
هی میخوام بگم مبارک ولی بغضم نمیذاره

هق هقم تبریک من بود واسه تو گریه کردم
قطر ه قطره های اشکو به تو امشب هدیه کردم

امشب تو جشنت عزیزم نمیدونی چی کشیدم
اما کاش اشکام نبودن تورو واضح تر میدیدم

دیگه چشمام نمیبینه دستمم نمی نویسه
دلخوشیم همین یه نامه ست گرچه اینم خیس خیسه

اخرین جمله ی نامه م این از ته وجودم
برو خوشبخت شی عزیزم خیلی عاشق تو بودم



من خیلی این ترانه مجید خراطها رو دوست دارم

چون منم همین حس و تجربه کردم با این تفاوت که طرفم مذکر بود

آخ که چقدر شب برگشتم گریه کردم.....

دفتر عشـــق...

 

دفتر عشـــق که بسته شـد
دیـدم منــم تــموم شــــــــــــــــــــــــدم
خونـم حـلال ولـی بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدون
به پایه تو حــروم شــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم
اونیکه عاشـق شده بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــود
بد جوری تو کارتو مونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
برای فاتحه بهــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت
حالا باید فاتحه خونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
تــــموم وســـعت دلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو
بـه نـام تـو سنــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد زدم
غــرور لعنتی میگفـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت
بازی عشـــــقو بلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم
از تــــو گــــله نمیکنــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
از دســـت قــــلبم شاکیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
چــرا گذشتـــم از خــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــودم
چــــــــراغ ره تـاریکــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیم
دوسـت ندارم چشمای مـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن
فردا بـه آفتاب وا بشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه
چه خوب میشه تصمیم تــــــــــــــــــــــــــــــــو
آخـر مـاجرا بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــشه
دسـت و دلت نلــــــــــــــــــــــــرزه
بزن تیر خـــــــــــــــــلاص رو
ازاون که عاشقـــت بود
بشنواین التماسرو
ــــــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــ
ـــــــــــ
ـــــــ

ــ

یک روز دیگر هم بدون تو گذشت ...

چه زیباست به یاد تو با چشمهای خسته گریستن
چه زیباست همیشه در تنهایی تو را حس کردن
چه زیباست در خیال با تو زندگی کردن
عزیزم نام تو بر قلبم  خالکوبی شده تا فراموشت نکنم
عزیزم همچون نفس کشیدن تو را به خاطر می سپارم
یک روز دیگر هم بدون تو گذشت ...

لعنت به...

لعنـت به بعضـی آهنگـــا ...
بــه بعضــی خـیـابونــــا ...
بــه بعضــی حــرفـــــــا ...

لعــنتیــا آدمــو میبرن به روزایـــی کــــه واســـه از بیــن بُـــردنـش تـو ذهـنـــت
ویــــرون شــــــدی !!

لمس کن....

لمس کن کلماتی را که برایت می نویسم

تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست.

تا بدانی نبودنت آزارم میدهد.

لمس کن نوشته هایی را که لمس نشدنیست و عریان.

که از قلبم بر قلم و کاغذ می چکد...

لمس کن گونه هایم را که خیس است و پر شیار.

لمس کن لحظه هایم را....

تو یی که می دانی چقدر عاشقت هستم..

لمس کن این با تو بودن ها را...

لمس کن...

خدایا...

 

 
خدایا
کسی را که قسمت کس دیگری است
سر راه ما قرار نده
تا شبهای دلتنگی اش برای ما باشد
و روزهای خوشش برای دیگری ...

کاش...

کاش هرگز نمی دیدمت تا امروز غم ندیدنت رابخورم ...

کاش لبخندهایت آنقدر زیبا نبودند که امروز آرزوی

دیدن یک لحظه فقط یک لحظه

از لبخندهای عاشقانه ات را داشته باشم ...

کاش چشمان معصومت به چشمانم خیره نمی شد ...

تا امروز چشمان من به یاد آن لحظه بهانه گیرند و اشک بریزند ...

کاش حرف های دلم را بهت نگفته بودم تا امروز با

خود نگویم : " آخه او که میدونست چقدر دوستش دارم

بعضی وقتا....

بعضی وقتا هست که دوس داری کنارت باشه...
محکم بغلت کنه...
بذاره اشک بریزی تا سبک بشی....
بعد آروم تو گوشت بگه: « دیوونه چته من که باهاتم »...




باران که می‌بارد...

باران که می‌بارد...
باید آغوشی باشد...
پنجره‌ی نیمه بازی...
موسیقی باران...
بوی خاک...
سرمای هوا...
گره‌ی کور دست‌ها و پاها...
گرمای عریان عاشقی...
صدای تپش قلب‌ها...
خواب هشیار عصرانه...
باران که می‌بارد...
باید کسی باشد


دل تنگم...

دل تنگم!

دل تنگِ خیلی چیزها

دل تنگ این همه دل تنگی ها

چیزهایی که بر من گذشت و هرگز باز نخواهد گشت!

دل تنگم

دل تنگ نیمه شبهای دل تنگی

دل تنگ این همه نبودن ها

دل تنگ این همه دل تنگی ها

دل تنگ عهدهایی که کسی آنها را نبست

دل تنگ تمام چیزهایی که میشد باشد و نیست

و تمام هست هایی که نیست!

حتی آنان که دلشان برایم تنگ نخواهد شد!!

دل تنگ تر نیز خواهم شد

می رسد روزی که بگویم:

دلم برای آن روزها ی دل تنگی تنگ شده!!

صداقت=حماقت

دیگر احساسم را برای کسی عریان نمیکنم...

                                      صداقت، یعنی حماقت...!

بی توووو .....

بی تو چگونه باورم شود

برگهای زرد باغ دوباره سر سبز می شود

ای مسافر همیشگی بی تو من به انتها رسیده ام

از کدام آشنایی از کدام عشق با تو گفتگو کنم

من به سوگ عاطفه ها نشسته ام

بی هدف به هر طرف کشیده می شوم به یاد تو، بی تو چه کنم .....???

دلـم مـیـخـواد

دلـم مـیـخـواد . .

یـکـی ازم بـپـرسـه خـوبـی؟

بـگـم . .

اوهـوم !!

بـگـه دروغ نـگـو بـغـلـم کـنـه و بـگـه . . چـی شـده ؟!


خدایا...

خـــــــــــــــدایا ، تمــــــــــــــــام خنـــــــــــــده های تلـــــــــــــــــخ  امـــــــــــــــروزم را می دهـــــــــــــــــــم

یکـــــــــــــــــی از آن گـــــــــــــــــــــریه های شـــــــــــــــــــیرین کـــــــــــــــودکــــــــــــیم را
                                                  
                                                پــــــــــــــس بــــــــــــــــده.....

بارون

بارونو دوست دارم هنوز
چون تو رو یادم میاره
حس میکنم پیش منی
وقتی که بارون میباره

بارونو دوست دارم هنوز
بدون چتر و سرپناه
وقتی که حرفای دلم
جا میگیرند توی یه آه

شونه به شونه میرفتیم
من و تو تو جشن بارون
حالا تو نیستی و خیسه
چشمای من و خیابون

بارونو دوست داشتی یه روز
تو خلوت پیاده رو
پرسه پاییزی ما
مرداد داغ دست تو

بارونو دوست داشتی یه روز
عزیز هم پرسه ی من
بیا دوباره پا به پام
تو کوچه ها قدم بزن

شونه به شونه میرفتیم
من و تو تو جشن بارون
حالا تو نیستی و خیسه

چشمای من و خیابون



یواشکی

یواشــــکی دوستم داشته باش !

آدمای دنیـــــــای من،

چشـــم دیدن عشــــق رو ندارن !


رفتن ... اما نخواستن...!!!

چــرا آدمـــا نمیـــدونن بعضــــــــی وقتهــــا خـــــداحافـــــظ یعنـــــــی :
" نــــذار برم "

یعنـــــــی بــرم گــــردون
سفــــت بغلـــــم کـــن
ســـــرمو بچـــــسبـــون به سینــــه ت و
بگــــــو :
خدافــــظ و کوفت
بیخــــــود کــــردی میگی خدافـــــظ
مگـــــه میـــذارم بــــری؟!
مــــــگه الکیــــــــه!

چــــــــرا نمیـــــفهمـــــن نمیخــــــــوای بری؟!

چـــــــــرا میـــــــذارن بــــری؟!


شاعری یا عاشقی...؟؟؟!!!

کجای شهر قرار بگذاریم ؟
چه رنگ لباس بپوشم دیوانه تر می شوی ؟
سادگی‌ خوب هست ؟
می خواهی برایت شعر هم بخوانم بلند بلند ؟
یا آرام بگویم دوستـــــت دارم گــــــــلم ؟!
کدام بهتر هست

بمانم شاعری کنم یا از عاشقی ات بسوزم و تمام شوم ...؟!

ارغوان


[تصویر: 22.jpg]
 



 
ارغوان شاخه همخون جدامانده من
آسمان تو چه رنگ است امروز ؟
 

آفتابی ست هوا ؟ یا گرفته است هنوز ؟
 
من در این گوشه که از دنیا بیرون است
آفتابی به سرم نیست ، از بهاران خبرم نیست
آنچه می بینم دیوار است

ادامه مطلب ...

شب را دوست دارم...

شب را دوستـــ ــ ـ دارم ...!

چرا که در تاریکـــ ـی ..

چهره ها مشخــــــ ـص نیست !!

و هر لحظــــــــ ـه ..

این امیـــــ ـد ..

در درونــــــ ــم ریشه می زند ...

که آمده ای ..

ولی من ندیده ام!


[تصویر: 6wqb7reok4qw69c6oy1z.jpg]

چشم تو

                                     کاش مُــــــــردگـــــــــان

                                      قبل از آنکه بــــــمیـــــــــرنـــــ ـــــد

                                 چشم های تـــــــــــو را می دیـــــدنــــــــد !