نوای تنهایی Melody singleness

**** FORBIDDEN LOVE ****

نوای تنهایی Melody singleness

**** FORBIDDEN LOVE ****

سهراب سپهری.....

                                              

 

                                                  

پشت کاجستان برف.

برف، یک دسته کلاغ.

جاده یعنی غربت.

باد، آواز، مسافر، و کمی میل به خواب.

شاخ پیچک و رسیدن و حیاط.

من، و دلتنگ، و این شیشه ی خیس.

می‌نویسم، و فضا.

می‌نویسم، و دو دیوار، و چندین گنجشک.

یک نفر دلتنگ است.

یک نفر می‌بافد.

یک نفر می‌شمرد.

یک نفر می‌خواند.

زندگی یعنی: یک سار پرید.

از چه دلتنگ شدی؟

دلخوشی‌ها کم نیست: مثلاً این خورشید،

کودک پس فردا،

کفتر آن هفته.

یک نفر دیشب مرد و هنوز، نان گندم خوب است.

و هنوز آب، می‌ریزد پایین اسب‌ها می‌نوشند.

قطره‌ها در جریان،

برف بر دوش سکوت

و زمان روی ستون فقرات گل یاس.


 "سهراب سپهری"

قصه ی نادانی.........

به که گویم غم این قصه ی ویرانی خویش


غم شبهای سکوت و دل بارانی خویش


گله از هیچ ندارم نکنم شکوه ازو


که شدم بنده ی پا بسته و سودایی خویش


به کدامین گنه این گونه مجازات شدم


همه دم بنالم و سوزم زپشیمانی خویش


من از این پس شده ام راوی و گویم همه شب


غزل چشم تو و قصه ی نادانی خویش