نوای تنهایی Melody singleness

**** FORBIDDEN LOVE ****

نوای تنهایی Melody singleness

**** FORBIDDEN LOVE ****

زندگی خواهم کرد .....

نگو گریه نکن ...

اشک همدم تنهایی های من است 

گریه می کنم تا یادم نرود چقدر دوستت دارم 

نگو بخند ...

لبخندهایم را تو با خودت بردی 

من فقط برای تو می خندم 

همانطور که تو دوست داشتی

لبخندی پر از شیطنت ...

اما زندگی خواهم کرد تا تو بازآیی ...


زن...........

مو هایش را نوازش کن ؛

قبل از اینکه سفید شوند ....



زن است ...


با همه زن بودنش ،


دوست دارد نوازشت را ...



ولی با هوش است ؛



فرق ریا با صداقت رامی فهمد ... !!


یادت نیست . . . !


دل من می گیرد از نبودن هایت . . .



و تو انگار مرا یادت نیست . . . !



راستی..چـــــرا دلت برایم تنگ نمی شود؟....!


اگه ..........

اگه دوستَش داری
و
نگی بزرگترین اشتباه زندگیت رو کردی!!!
.
ولی
.
.
.
اگه دوستش نداری
و
دروغ بگی ،
بزرگترین خیـــانت زندگیت رو کردی !!!

ﺷـﺎﻳـﺪ.............

ﺧﺪﺍﻭﻧـﺪ

ﻧﻤﯽ ﺧـﻮﺍ ﻫـﺪ ﻣـﺎ ﺑـﻪ ﻫـﻢ ﺑﺮﺳﻴـــــــﻢ ... !


ﺷـﺎﻳـﺪ


ﺗﻨـﻬﺎ ﺩﻟﻴﻠـﺶ ﺍﻳـﻦ ﺑـﺎﺷـﺪ ﻛــــﻪ .. .


ﺍﮔـﺮ ﻛﻨــﺎﺭﻡ ﺑـﺎﺷــــﻲ ...


ﺩﻳﮕــﺮ ﻫﻴـــــــﭻ ﻭﻗﺖ ...


ﻫﻴـﭻ ﭼﻴــــــﺰ ...


ﺍﺯ ﺍﻭ ﻧﺨــﻮﺍﻫـﻢ ﺧﻮﺍﺳـــــﺖ .....................



نیا باران .......

نیا باران ...

عاشقانه اش نکن !

من و او ، "ما " نشدیم ....


سیمین دانشور.........

بهای سنگینی دادم تا فهمیدم : 


کسی را که قصد ماندن ندارد ، باید راهــــی کرد !



سیمین دانشور

ﺑﺎﺯﻡ ﺩﻟﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪ............

ﺑﺎﺯﻡ ﺩﻟﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﻧﻢ ﻧﻢ ﺑﺎﺭﻭﻥヽ、ヽ``、、、 `、、ヽ`、ヽ 、ヽ`、、ヽ ヽ `、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、 ヽ``、、`、、ヽ、ヽ ヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ``、、`、、ヽ、ヽヽ `、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ``、、 `、、ヽ、ヽ ヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ ヽ、ヽ、ヽ、ヽ ヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ ヽ、ヽ``、ヽ、ヽ、ヽ.`、ヽ、ヽ``、、 `、、ヽ`、ヽ 、ヽ`、ヽ`、ヽ ヽ`、ヽ、ヽ ﭼﺸﺎﻡ ﺧﯿﺮﻩ ﺑﻪ ﻧﻮﺭﻩ ﭼﺮﺍﻍ ﺗﻮ ﺧﯿﺎﺑﻮﻥ、ヽ`、ヽ、ヽ` `、、`、、ヽ`、`、、ヽ`、ヽ 、ヽ`、ヽ `、ヽ ヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ``、、` `、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ `、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽヽﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻣﻨﻮ ﻣﯿﮑﺸﻪ ﺍﺭﻭﻡ ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ `、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽヽ`、 ヽ、ヽ、ヽ`、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ `、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ `、ヽヽヽ、ヽ`、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ `、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽヽ ヽ`、ヽ、ヽ、ヽ` ﭼﻪ ﺣﺎﻟﯽ ﺩﺍﺭﻡ ﺍﻣﺸﺐ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺗﻮ ﺯﯾﺮ ﺑﺎﺭﻭﻥ ヽ `、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ `、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽヽ`、ヽ、ヽ、 ヽ`、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、 `、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽヽ`、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ `、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ

<<فریدون مشیری>>

مرا از یاد برد آخر ولی من ،


بجز او عالمی را بردم از یاد...


<<فریدون مشیری>>

خاطره .........

باور کنید که فراموشش کرده ام ...

اما نمی دانم چرا ...

بعضی وقت ها ...

همین که اسمش را می شنوم ...

بی اختیار خاطره از چشمم فرو می ریزد !.!.!


برو..........

گاهی وقتا توی رابطه ها نیازی نیست طرف بهت بگه:برو!


همین که روزها بگذره و یادی ازت نگیره،


همین که نپرسه روزا رو چجوری به شب میرسونی،


همین که کارو زندگی رو بهونه میکنه...


همین که دیگه لابه لای حرفاش دوست دارم نباشه،


و همین که حضور دیگران توی زندگیش پررنگ تر از بودن تو باشه


 هزار بار سنگین تر از کلمه ی برو واست معنا پیدا میکنه،پس برو...


قبل از اینکه ویرون تر از اینکه از اینی هستی بشی..

رفت !!!!

رفت !!!! 
بسلامت..... 
من خدا نیستم بگویم صدبار اگر توبه شکستی باز آی..! 
آنکه رفت به حرمت آنچه برد حق بازگشت ندارد..! 
رفتنش که مردانه نبود حداقل مرد باشدو برنگردد...
رفتن او پایان من نیست آغاز بی لیاقتی اوست .

عادت کردم.........

«با همین دست، به دستانِ تو عادت کردم
این گناه ست ولی جان تو عادت کردم 

جا برای منِ گنجشک زیاد است ولی
به درختـانِ خیـابـانِ تو عـادت دارم

گرچه گلدان من از خشک شدن می ترسد
به ته خالی لیوان تو عادت کردم 

دستم اندازۀ یک لمسِ بهاری سبز است
بس که بی پرده به دستانِ تو عادت کردم 

مانده ام آخر این شعر چه باشد انگار
به ندانستن پایان تو عادت کردم»

خدایا.......

خدایا مارو با کسایی که دوسشون داریم امتحان نکن..!



مردانگی..............

مردانگی ات را
با شکستن دل دختری که دیوانه ی توست
ثابت نکن!
مردانگی را با غرور بی اندازه ات
به دختری که عاشق توست ثابت نکن!
مردانگی را...
زمانی می توانی نشان دهی که
دختری با تمام تنهائی اش به تو تکیه کرده
که دختری با تکیه به غرور تو ، به قدرت تو
در این دنیای پر از نامردی قدم برمیدارد...
مردانگیت را...
مـــرد باش

بــــــــــــــــــــــــــــــاران . . ....

ایـــن هــوا هـــم مــیــدونــه مـــا یـــه نــفــریــم امـــا:


 هـــی بـــارونــیِ 2 نــفــره مــیــشـــه


نبـــــــــار بــــــــــــــــــــــــــــــاران . . .


دِ لعنــــــــــتــــــــــــی نبـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــار. . .



امشب با دیگـــــــــــــری بیــــرون است . . .




ســـَــــــــرمـــــــــــــــــــــــــا میخورد ! ! !





آه .......

نه نام...!!

نه چهره...!!!

نه اثر انگشت....!!!!

ادم ها را از طرز آه کشیدنشان بشناسید...


عادت .....


آهسته بیا

چیزی هم ننویس

نظر هم نگذار

همان که بخوانی بس است

من به بی محلی آدمها عادت دارم

رویا ........

حرف های من رویاییست می دانم...


اما من از تو همین رویا را دارم...!!! 


سرزمین واژه ها.......

اینجا سرزمین واژه های وارونه است:

جایی که گنج, "جنگ" می شود

درمان, "نامرد" می شود

قهقه , "هق هق" می شود

اما دزد همان "دزد" است

درد همان "درد"


و گرگ همان گرگ...

خـــاطــره.........

بــعــضــی مــواقـــع بــوی گــنــد ســیـــگــارو



 بـــه عــطــری کـــه بــاهــاش خـــاطــره دارم تــرجــیــح مــیــدم


گابریل گارسیا مارکز.....

بدترین شکل دلتنگی برای کسی آن است که:



در کنار او باشی و بدانی که هرگزبه او نخواهی رسید !




گابریل گارسیا مارکز

صدا .........

میلـیون مـیلیون تُن صدا وجـــــود داره



ولــــــی فقـــــط و فقــــط ..



یـــــکی شه که وقتـــــی مــــی شنوی



دیــــــونه مـــی شــی.....!

مهم نیست........

مهم نیست که دیگر باشی یا نه ...

مهم نیست که دیگر دوسم داشته باشی یا نه ...

مهم نیست که دیگر مرا به خاطر میاوری یا نه ...

مهم نیست که دیگر تو را با دیگری میبینم یا نه ؟!

مهم اینست که زمانی که تنها میشوی .....

زمانی که دلت گرفت چگونه و با چه رویی


سر به آسمان بلند میکنی و میگویی :

خدایا من که

گناهی نکردم ... پس چه شد ؟

احمد شاملو......

دهانت را می‌بویند
مبادا که گفته باشی دوستت می‌دارم.
دلت را می‌بویند

               روزگارِ غریبی‌ست، نازنین

و عشق را
کنارِ تیرکِ راهبند
تازیانه می‌زنند.

               عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد

در این بُن‌بستِ کج‌وپیچِ سرما
آتش را
        به سوخت‌بارِ سرود و شعر
                                         فروزان می‌دارند.
به اندیشیدن خطر مکن.

               روزگارِ غریبی‌ست، نازنین
آن که بر در می‌کوبد شباهنگام
به کُشتنِ چراغ آمده است.

               نور را در پستوی خانه نهان باید کرد

آنک قصابانند
بر گذرگاه‌ها مستقر
با کُنده و ساتوری خون‌آلود

               روزگارِ غریبی‌ست، نازنین
و تبسم را بر لب‌ها جراحی می‌کنند
و ترانه را بر دهان.

               شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد

کبابِ قناری
بر آتشِ سوسن و یاس

               روزگارِ غریبی‌ست، نازنین
ابلیسِ پیروزْمست
سورِ عزای ما را بر سفره نشسته است.

               خدا را در پستوی خانه نهان باید کرد

ایـטּ روزهـ ـا .........


ایـטּ روزهـ ـا (!)

تَلخَمْـ

تـَلـــخْ (!)مـے نویسَـمـ

تـَلـــخْ فکـ ـر مـے‌کُـنمــ

ایـטּ روزهـ ــا(!)(!)

دَستــْ(!) بـَرבاشتـﮧ ـ‌اَم اَز تَوَجُــﮧ بـ‌ـے وَقفــﮧ

به حُضـور آבم هـآ پَرهـیز مـے‌‌کُنمـــ!!!

از ثَبتِـــ وجـوב‌هایـ‌ـے که مانـבگارے نـَבارَنـَב

...ایـטּ روزهـ ـا ،

تـَلـــخْ تَر از هَمیشــﮧ(!)

از همــﮧ ے آבم‌هآ بریـבه امــ...!!!.

سکـــــــــوت........

سکـــــــــوت در گـوشی تلفن سنگینترین سکوتهاست...



نـــه کاری از دستها بر میاد و نه از چشمها...


با تو ........


با تو شعرام همگی رنگ بهاره...


با تو هیچ چیزی دلم کم نمیاره...


وقتی نیستی همچی تیره و تاره...


کاش ببخشی تو خطاهامو دوباره...

ﻏﺮﺑﺖ ﯾﮏ ﺯﻥ..........

ﺁﺧﺮ ﻏﺮﺑﺖ ﯾﮏ ﺯﻥ : 


ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﻗﻬﺮ ﮐﻨﻪ ﺧﻮﺩﺷﻢ ﺑﺮﮔﺮﺩﻩ ..........