«با همین دست، به دستانِ تو عادت کردم
این گناه ست ولی جان تو عادت کردم
جا برای منِ گنجشک زیاد است ولی
به درختـانِ خیـابـانِ تو عـادت دارم
گرچه گلدان من از خشک شدن می ترسد
به ته خالی لیوان تو عادت کردم
دستم اندازۀ یک لمسِ بهاری سبز است
بس که بی پرده به دستانِ تو عادت کردم
مانده ام آخر این شعر چه باشد انگار
به ندانستن پایان تو عادت کردم»
s@ni
چهارشنبه 8 آبانماه سال 1392 ساعت 01:11 ب.ظ